زمانی که با یک معامله ازدواج می کنید، چه اتفاقی میافتد؟
زمانی که معامله گری میکنید، عنوان کسب و کاری درآن هستید تصمیم گیری است.
اگر می خواهید معامله گر موفقی باشید، باید تصمیمات درستی بگیرید.
هرچند آنچه که گفتیم ساده شده یِ ماجرا بود و مراحل بیشتری وجود دارد، با این وجود فرایند تصمیم گیری یک جزء مهم دیگر نیز دارد که به طور مستقل فعالیتهای روزانه شما را تحت تاثیر قرار میدهد و معمولا کسی از وجودش خبر ندارد.
آیا شما فقط وارد معاملات خوب می شوید؟
مطمئنم که شما فقط دوست دارید که وارد معاملات خوب شوید و می خواهید از تصمیم گیری های بد اجتناب کنید. اما یک تعصب روانشناسی وجود دارد که ذهنیت ما را بر هم میزند و باعث ایجاد اثری می شود که معامله گران ازآن با عنوان ” ازدواج با معامله“ یاد می کنند .
پژوهشی روی شرط بندان اسب دوانی انجام شد و از آنها خواسته شد قبل از اینکه روی اسب های مد نظر شرط بندی کنند احتمال برد آن را مشخص کنند و بعد از ان باید روی اسبی شرط بندی می کردند.
بعد ازآنکه شرط ها را بستند مجددا ازآنها سوال شد که چقدر نسبت به نتیجه شرط بندی که انجام داده اند مطمئن هستند. یافته های این پژوهش کاملا واضح بود، پس از بسته شدن شرط ها، شرط بندان حرفه ای بسیار مطمئن بودند که تصمیم شان تصمیم درستی بوده است،حتی اگر شرایط فرقی نمیکرد.
سوال این است که چه اتفاقی افتاده بود که باعث شد حرفه ای ها پس از گذاشتن پولهایشان روی میز شرط بندی چنین نظر قوی ای داشته باشند.
اطمینان داشتن( هر روز چقدر خودمان را گول میزنیم ؟)
پدیده ای روانشناسی در کار وجود دارد که به آن ناهنجاری شناختی می گویند.
بعنوان یک انسان ما هماهنگی و نظم را در زندگی دوست داریم، و معنی آن این است که اگر چیزی با طرح ما جور درنیامد،باآن کار نداریم بلکه بدنبال راه حلی میگردیم که همه چیزبه نظم قبلی برگردد.
در تعریف ناهنجاری شناختی آمده : احساس ناخوشایندی که از باورداشتن ما به وجود دو چیز متناقض همزمان با هم بوجود می آید. شرط بندان اسب دوانی پول خود را روی یک نتیجه مطمئن شرط بندی می کنند و برای اینکه به هماهنگی برسند، ذهن شان آنها را مجاب می کند که باور کنند که تصمیمی که گرفته اند درست است.
اگر بخواهند به تصمیم شان شک کنند این کار باعث ایجاد استرس و فشار زیادی می شود و ما معمولا کاری میکنیم تا از شک و استرس خارج شویم. در معامله گری هم دقیقا همین موضوع وجود دارد.
ما یک جفت ارز )یک ابزار مالی( را می خریم چون اعتقاد داریم که قیمت بالا خواهد رفت ، اما، اگر قیمت شروع به اُفت کند و پوزیشن بر خلاف جهت ورود ما حرکت کند، بدنبال اطلاعاتی می گردیم که ایده اولیه ما را تایید کند. در این حالت ما سعی میکنیم تا یک حس اطمینان قوی در خود برای هماهنگی و تناسب بوجود آوریم و هر چه قیمت بیشتر بر خلاف جهت ورود ما حرکت کند ، ما به اطمینان بیشتری نیاز داریم تا از ناهنجاری شناختی رهایی پیدا کنیم و این باعث بوجود امدن اثری به نام ” ازدواج با معامله“ می شود.در این حالت ما نمی توانیم معامله را در ضرر ببندیم چون این کار باعث می شود که تایید کنیم که اشتباه کرده بودیم.
مثالی از ناهنجاری شناختی در معامله گری
در تصویر ذیل یک معامله خرید فرضی را ترسیم کرده ایم، که این خرید درست قبل از شیرجه زدن قیمت به ته دره شروع شده است. برای اینکه معامله گر در معامله باقی بماند و پوزیشن خود را تطبیق دهد، به تمام تاییدیه هایی که دستش می رسد متوسل می شود. معمولا، معامله گران اول شروع می کنند بدنبال تاییدیه هایی خارجی)جدای از سیستم یا سبک معامله گری خود( می گردند. یعنی یک معامله گر تکنیکال دنبال تحلیل های فاندامنتال)بنیادین( و اخبار برای تایید ایده اش می رود و معامله گران کلان نیز به طور ناگهانی برای مشورت دست به دامان اندیکاتورها می شوند.
هر چقدر که قیمت بیشتر در خلاف جهت شما حرکت کند، بیشتر واجب است که شما معامله را ببندید و با ضرر از پوزیشن خارج شوید. معامله گران عموما نسبت به ضرر های شناسایی نشده دچار سوء برداشت هستند، و اغلب جوری با انها برخورد می کنند که گویا واقعیت ندارند. بنابراین بستن معامله یِ در ضرر به سرعت هر چه سریعتر جزو بایدها است. در معامله گری اشتباه کردن چیز بزرگی نیست و در هر زمانی ممکن است رخ دهد، اما در اشتباه ماندن در معامله گری گناه کبیره است.