به نظر می رسد این موضوع که هر کس تفسیر خاص خودش را از نمودارها دارد ذهن افراد زیادی را به خود مشغول کرده و اغلب نیز شنیده می شود. به طور حتم این سوال قابل تامل است اما کمتر از آنچه به نظر می رسد اهمیت دارد. شاید بهترین راه برای پاسخ دادن به چنین سوالی مراجعه به یکی از متونی باشد که شدیدا افرادی که در معاملاتشان از نمودارها استفاده می کنند را زیر سوال می برد.
این دو انتقاد در برابر تحلیل تکنیکال قرار دارند به طوری که یکی دیگری را نقض می کند و ما نمی توانیم هر دوی آن ها را بپذیریم. اگر الگوهای ذهنی تماما ذهنی و توهمات و در مغز خریدار و فروشنده هستند پس عاقلانه نیست که بگوییم افراد زیادی در زمان مشخص به یک چیز نگاه می کنند و همه به اشتباه به سمت یک توهم می روند و سپس موج ایجاد می کنند!
واضح است که هر دوی این انتقادات نمی تواند همزمان مطرح شوند به این صورت که نمودارها هم قابل تشخیص و واضح باشند که همه همزمان یک چیز را ببینند و همزمان با هم عمل کنند (که به این معنی است که الگوهای قیمت قابل تفسیر هستند) از طرفی دیگر بگوییم که خواندن و تفسیر چارت ها و نمودارها، تماما ذهنی و توهمات است.
شاید حقیقت این است که تفسیر چارت ها کلا یک فعالیت ذهنی است. خواندن یک نمودار هنر است. الگوهای نمودارها به ندرت آنقدر واضح هستند که همه ی تحلیل گران تکنیکال یک پیشبینی از آن ها ارائه بدهند. خیلی از فاکتورها هستند که در تحلیل تکنیکال در مقابل هم هستند و یکدیگر را رد می کنند.
حتی اگر همزمان تمام تحلیل گران تکنیکال بر یک باور باشند و یک پیشگویی را ارائه دهند دلیل آن نمی شود که همه همزمان و در یک جهت وارد بازار شوند. برخی تلاش می کنند که حتی نسبت به اخطارهای خرید و فروش پیش دستی کنند و زودتر به بازار وارد شوند. برخی دیگر ممکن است منتظر انفجار قیمت بمانند و از طریق اسیلاتورها اطمینان بیشتری کسب کنند. برخی ممکن است منتظر بمانند تا انفجار با مانعی روبرو شود و بعد از آن که مانع مرتفع شد وارد بازار شوند.
ممکن است افرادی خیلی قبل از پایان نوسان از آن خارج شوند و برخی دیگر ممکن است تا حد قیمت مشخصی صبر کنند. استراتژی کلی برخی معامله گران بلندمدت است و برخی دیگر ممکن است کوتاه مدت و یکروزه کار کنند. بنابراین واضح است که امکان اینکه تمام تحلیلگران تکنیکال در یک لحظه و یک زمان وارد بازار شوند و از خود عکس العمل های یکسانی را نشان دهند عملا مردود است.
اگر زمانی خودتفسیرگری به یک دغدغه تبدیل شد شاید بهتر باشد آن را درست بینی ذاتی بنامیم. به معنای دیگر زمانی می رسد که معامله گران با اتکای زیاد و تمرکز بالایشان بر نمودارها بازار را متاثر و منحرف کنند. اینجاست که معامله گر به بررسی اتفاقی که افتاده می پردازد و ممکن است استفاده از نمودارها را متوقف کند و تکنیک های خودش برای خرید و فروش را با بازار هماهنگ کند.
مثلا ممکن است پیش از تجمیع خرید و فروش عمل کند و یا خیلی پس از آن منتظر فرصت مناسب بماند. پس اگر این توهمات ذهنی به قولی در شروع روندها باعث مشکل شوند بعد از زمانی خود به خود اصلاح می شوند.
باید به خاطر سپرد که افزایش و کاهش قیمت تنها زمانی رخ می دهد و اداهه پیدا می کند که توسط قانون عرضه و تقاضا تایید شود. تحلیل گران تکنیکال نمی توانند به تنهایی و تنها با اتکا به قدرت خرید و فروششان باعث تغییرات قیمت یک دارایی شوند. اگر اینگونه بود همه ی تحلیل گران تکنیکال به سرعت ثروتمند می شدند.
پس متوجه می شویم که علوم تکنیکال کار خودشان را انجام می دهند و اینکه بسیاری نمی توانند سوار بر موج های آن شوند تماما به سوگیری های ذهنی خودشان و برداشت های نادرستشان از حرفه ی معامله گری مربوط می شود. کار کردن در هر حرفه ای سختی های خاص خودش را دارد، توانایی تطبیق ذهن با چارت مهارتی است که موفقیت در فعالیت معامل گری را در کرو خودش نگه می دارد.