در دنیای تریدینگ، ما به طور مستمر وقت زیادی را صرف بررسی و آزمایش استراتژیهای خود کردهایم و به قاطعیت به سودآوری آنها ایمان داریم. با این حال، در عمل، معمولاً اتفاقات به طرز متفاوتی از انتظارات ما پیش میآید. طبیعت بیقاعدگی بازار ممکن است منجر به انحراف مسیرهای معاملاتی ما شود. اگر تا به حال در این بازار تجربه داشتهاید، خوب میدانید که هیچ استراتژی 100٪ موفق نیست. در نهایت، این یک بازی از احتمالات است که تعیین میکند که سود یا زیان شما خواهد بود.
اما چرا همچنان در تلاش برای پیشبینی بازار هستیم وقتی که استراتژیهای ما گاهی اوقات دچار مشکل میشوند؟ چرا به جای اینکه تصمیمات خود را براساس نشانههای بازار بگیریم، سعی میکنیم رخدادهای بازار را پیشبینی کنیم؟ انتخاب گزینه دوم، یعنی انتخاب تصمیمات عاقلانه در لحظه، رویکردی منطقیتر برای کشف رازهای مخفی بازار است.
عوامل متعددی وجود دارد که ممکن است منجر به شکست منطق و استراتژی شوند و میتوان ادعا کرد که منطق حتی از ابتدا در بازار جا ندارد. عرصه معاملات یک فضای پر از هرج و مرج است که در آن انگیزهها و منافع متفاوت افراد به هم تنیده شدهاند.
شرکتکنندگان بازار دلایل و استراتژیهای مختلفی را به ارمغان میآورند و این به دلیل تنوع افراد و منافع خاص آنها است، منطق بازار را نمیتوان به یک انگیزه خاص محدود و خلاصه کرد. به همین دلیل یک استراتژی نمیتواند به تنهایی پویاییهای پیچیده بازار را کنترل کند.
ممکن است استراتژیای وجود داشته باشد که موثر باشد. حالا فرض کنید که چنین استراتژیای واقعاً وجود دارد. سپس این استراتژیها شناخته شده و به دیگران آموزش داده میشوند. این به واقعیت تبدیل میشود: آنچه همه میدانند.
بازار یک بازی با مجموع صفر است. یک تریدر میتواند به عنوان خریدار از فروشندگان و به عنوان فروشنده به خریداران وارد معامله شود. این به این معناست که یک تریدر نیاز به شخص دیگری دارد که دقیقاً برعکس او عمل کند. بنابراین، تصور کنید که یک معامله انجام میدهید. به نظر میآید که شما میخواهید همانند کسی که با او معامله میکنید، موفق شوید. شما به عنوان برنده تصور میشوید در حالی که دیگری بازنده است. اما در ذهن دیگران، او برنده است و شما بازنده. خب، کدام گزارش درست است؟
انواع مختلفی از شرکتکنندگان در بازار وجود دارند. بسیاری از ما تریدرانی سادهای هستیم که توانایی تأثیرگذاری بر قیمتها یا حرکتهای بازار را نداریم. این به دلیل محدودیتهای سرمایه ماست که نمیتواند تأثیر زیادی بر بازار داشته باشد.
با این حال، برخی دیگر قادر به تأثیرگذاری بر بازار هستند. این اشخاص مؤسسات بزرگی هستند. آنها سرمایههای زیادی دارند که میتواند با قرار دادن سفارشها بازارها را به حرکت وادار کند و به تغییرات قیمت منجر شود. آنها میتوانند انطباقها، تلهها و حرکات نادرست حول نظر جمعی ایجاد کنند.
تقریباً تمام ایدههایی که در کلاسها و دورههای آموزشی به تریدران مبتدی آموزش داده میشود، معمولاً تلهها هستند، زیرا تریدران حرفهای میدانند که چگونه با این نشانهها و تلهها کار کنند و همچنین میدانند که چگونه اطلاعات پایهای تریدران مبتدی باعث تصمیمات نادرست آنها میشود.
یکی از ترفندهایی که صندوقها و مؤسسات بزرگ ترجیح میدهند، این است که اجازه میدهند گاهی استراتژیهای معمولی کار کنند و سپس میتوانند به تکرار از این استراتژیها بهرهبرند. این وهم میآفریند که استراتژیهای دانش رایج به طور مداوم مؤثر هستند.
اما اگر سرمایه کافی برای تأثیرگذاری بر قیمتها ندارید، شما کاملاً در معرض حرکت افرادی هستید که سرمایه کافی دارند. به همین دلیل اطلاعات عمومی میتواند به عنوان یک تله عمل کند.
یکی دیگر از دلایل شکست استراتژیها این است که هزاران روش مختلف وجود دارد و برخی از آنها با یکدیگر در تضادند. حتی اگر بتوانید حرکات اصلی بازار را پیشبینی کنید، موفقیت شما در نهایت به نحوه وارد کردن معاملات بر اساس استراتژی مدیریت ریسک بستگی دارد.
اگر بتوانید حرکات اصلی را پیشبینی کنید، گاهی اوقات نمیتوانید افت یا حرکت مخالفی را که قبل از حرکت در جهت شما اتفاق میافتد اندازهگیری کنید. با این حال، شما پول یا حوصلهای برای نگه داشتن آن تا زمانی که آن تغییر نکند، نخواهید داشت.
پس به یاد داشته باشید که طبق برنامه معاملاتی خود و مدیریت ریسک عمل کنید. تصمیم گیری صحیح در هر لحظه به جای پیشبینی، رویکردی منطقیتر برای کشف رازهای مخفی بازار است.